تو به دنبال راه خود باش
باز هم ای دل عزیزم یاد شد
بار دیگر صبر من بر باد شد
خوب شد رفتی و لیکن بعد تو
آن رقیب نا مروت شاد شد
90/4/15
باز که بی شرم و حیا می روی
ای دل من باز کجا می روی؟
با همه هر جائیت ای دل زجا
وه ! که تو بی رنگ و ریا می روی
90/3/28
صبحی که دیده ی بیدار می شوی
باری دگر روانه ی بازار میشوی
جانم بسوخت از هرم این سؤال
آیا دوباره عاشق دیدار می شوی؟
90/2/6
یک شب بیدار خواهم ماند
راز شب را خواهم شناخت
خواهم دوید تا انتهای پرده ی شب
وآنگه پرده را خواهم کشید
صبح خواهد شد
خورشید سر خواهد زد
و همیشه صبح خواهد بود
دیگر این شب دلتنگ و تاریک ؛
دیده را هرگز نخواهد دید
ترسناک است این شب تاریک و تنها
او را چون سحر شد دوست می دارم
چون سحر خواهد شد او را دوست می دارم
ودر سحرگاهان !
آیا
حادثه ی دیدار
دیگر باره
رخ خواهد بود؟!
۱۴/۸/۱۳۷۹
واژه ها غمگین تر از همیشه
به سویم صف کشیده اند
و نگاهی سرد و بی روح
به سوی من
دوخته اند.
***
وای چه خواهد شد اگر امشب
خیال او به سویم حمله ور شود
و در این شب سرد ؛
گرمی کلمات را نیابم
به کدامین لحاف گرم شعر سپید
پناه خواهم برد.
***
آیا واژه ها
برای رهایی از خیال غم انگیز تو
مرا یاری خواهند کرد.
وسکوت تنهایی مرا
با تیک تک عقربه های زمان تا صبح
خواهند سرود ؛
***
وای چه گوارا خواهد شد، اگر
باز در واژه ها به بیت بیت غزل تنهایی من ؛
باز شود؛
***
من می دانم
خوب هم می دانم
که در غیاب وزن و قافیه
آهنگی باید ساخت و به خانه ی خالی شعری سپیدو صاف
و عاری از رنگهای فریب باید پناه برد.
سروده شده : 89/03/09
پاییز چنان که می نماید برمن
ناکامی دیگری رقم خواهد خورد
از وز وز پر مهیب آن می فهمم
این باد خزان گلی دگر خواهد برد
سروده شده : جمعه 23 مهر 1389